شهید باباعلی ساعی قره ناز

زندگی نامه

همانند هزاران فرزند محروم این سرزمین قربانی ستم مضاعف رژیم شاهنشاهی شده و از درس و تحصیل بازماند . استعداد های طبیعی و خدا دادی او در ابتدای زندگیش در جهت غلبه بر فقر و معاش صرف شد . او از طریق کارگری و دستفروشی به سختی می توانست هزینه ی خود و خانواده را تامین نماید .
از آنجا که روح وسیع و ذهن سیال او سرشار از استعداد ها بود و از طرفی سخت زیستی خود را تقوی توام نموده بود ، لذا فقر که برای اغلب انسانها منشاء لغزش و انحراف است ، برای شهید بزرگوارمانوسیله ای شد جهت نیل به زهد واقعی ، بنابراین توانست در جوار این معضلات و مشکلات مادی ، به تحصیل علوم فقهی وقرآنی دست یابد . او در جهت کسب معارف اسلامی و علمی از هر فرصتی سود جست تا اینکه توفیق یافت روح خود را برای پذیرش روح اصیل اسلام در جهت مبارزه با ظلم و ستم مستعد سازد . چنانکه بدون داشتن سواد کلاسیک ، بهترین مدرس قرآن شد و چون اهل عمل نیز بود ، نفس گیرا و نفوذ کلامش زبانزد عام و خاص گردید .
ساعی به مصداق آیه ی “یومنون بالغیب و یقیمون الصلاهّ …” به انفاق علمش که رزق و روزی معنوی اعطایی خداونداست ، اقدام نمود . او جلسات متعددآموزش قرآن در شهر و روستاهای اطراف دایر کرد . در آن جلسات قرآن و در برنامه های منظم و حساب شده ی کوهنوردی نوجوانانی را تربیت کردند که بعد ها در مبارزات انقلاب بزرگترین و ماندگارترین حماسه ها را آفریدند . از آن جمله است : سردار شهید نادر علیزاده ، شهید رحمان حسن زاده ، شهید محمد خمسه لویی و عده ای از شهدای معظم دیگر و همچنین تعدادی از بزرگوارانی که در قید حیاتند و هر یک در محیط کاری و محل زندگی ، به نوبه ی خود برای اطرافیان الگوی عملی یک مومن واقعی می باشند و بانی خدمات شایانی برای جامعه . این باقیات صالحات ، حاصل خود سازی انقلابی و عشق و انفاق شهید بابا ساعی بود .
درک شخصیت سرداران شهید نادر علیزاده ، ناصر علیزاده ، محمد خمسه لوئی و رحمان حسن زاده کمک زیادی به شناخت بابا ساعی وکارهای ماندگارش می کند .
ساعی عزت نفس عجیبی داشت . هیچ گاه در مورد مال دنیا حرص و طمعی از خود نشان نداد .
مدتی فقیر و تنگدست بود ولی با دیگران چنان مواجه می شد و طوری رفتار می کرد که همه می پنداشتند او از نظر مالی بی نیاز است . او دیناری از کسی قرض نخواسته بود و چون دارای روح بزرگوار بود می خواست به دوستانش نیز عزت نفس سرایت دهد .
برای دوستان صندوق قرض الحسنه ای تاسیس کرد تا نیاز های آنها را رفع کند . او بااینکه شخص امینی برای دوستان بود ، اما برای رعایت نظم و انضباط همیشه از عملکرد موسسه ی قرض الحسنه گزارش کاری تهیه می کرد و در اختیار دیگران قرار می داد و خود را موظف به جوابگویی در مقابل اعضای صندوق می دانست .
از ویژگیهای دیگر شهید ، شجاعت او بود . دوستانش تعریف می کنند:
“قبل از انقلاب به خاطر فعالیتهای سیاسی ، بنده و ایشان را دستگیر کردند و برای مدتی در بازداشت بودیم . وقتی که مامورین برای گرفتن اعتراف پیش ما آمدند ، ایشان با کمال شجاعت از دادن اعتراف خودداری می کرد و هرگز در مقابل برخورد های مامورین خم به ابرو نمی آورد . نزدیکی های عید نوروز بود که یکی از مامورین بازداشتگاه آمد و در بین زندانیان فرم توبه نامه توزیع کرد که به شرط امضاء و اظهار ندامت ، از بازداشتگاه آزاد شوند . شهید بابا ساعی مامور را صدا زد و او را نصیحت کرد و گفت : این کار تو بر خلاف کرامت انسانی است و زندانیان دیگر را از گرفتن توبه نامه منع نمود . او همواره فساد وخیانت مربوط به رژیم شاهنشاهی را بی پروا فاش می کرد و از کسی باکی نداشت .
در مقابل مشکلات مقاوم بودند و هرگز از خود ضعف نشان نمی دادند . شخصیت والای ایشان در بین دوستان از جاذبه ی خاصی برخوردار بود . به طوری که همیشه در موارد اختلاف ، ایشان را بین خود حکم قرار می دادند و همه حرف او را قبول می کردند . او مایل بود که دوستان در کنار هم باشند و آرزو داشت که بچه ها همیشه بدون اختلاف در کنار هم باشند .
در تقید به احکام دینی شهره ی دوستان بود . در مقابل گناه حساس و به تمام معنا مسلمان رساله ای بود و نماز را همیشه و در هر جا ، اول وقت به جا می آورد . در زندگی روزمره همیشه فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر را اقامه می کرد .
در زمان طاغوت روزی با جمعی از دوستان برای کوهنوردی به دره ی شهداء فعلی رفته بودیم . در سر راه به گروهی برخورد کردیم که قمار می کردند . وقتی به جمع نزدیک شدیم ، با ادب خاصی ، گناه قمار را به آنهاگوشزد کرد. چون جا محدود بود ، ما مجبور شدیم که به فاصله ی کمی ازآنها اتراق نماییم . بعد از صرف غذا و چائی مشغول استراحت بودیم که صدای آن گروه قمار باز با پرخاش به یکدیگر بلند شد و مانع استراحت ما شدند .
شهید بابا ساعی برخاست و به طرف حرکت نمود .
دوباره معصیت قمار را تذکر داد و گفت که عمل حرام دیگری که اکنون از شما سر می زند ، فشهای رکیکی است که به همدیگر می دهید .
یکی از آنها گفت : چه کسی از آن دنیا آمده است که وجود آخرت را بازگو نماید ؟ آقا بابا گفتند : فرض کنیم که کسی از آنجا نیامده است ، اولاً چه کسی آمده است که بگوید بهشت و جهنم وجود ندارد ؟ ثانیاً ما ، در این دنیا در بهشت هستیم ، بابهترین دوستان رفت و آمد داریم در حالیکه شما با فحش و ناسزا گویی با یکدیگر ، در جهنم هستید .
علی رغم نداشتن تحصیلات کلاسیک ، از دانش بالایی برخوردار بودند . افراد با مدرک لیسانس از اطلاعات ایشان استفاده می کردند .
مطالعه ی او بیش از اندازه بود . در محل کار خود که کتاب می فروخت همیشه مشغول مطالعه بود و هرگاه کسی از او چیزی می خواست یا سوالی می کرد ، صفحه ی مورد مطالعه را علامتگزاری می کرد و بعد از پاسخ ، به مطالعه اش ادامه می داد .
زمانیکه ما را در دادگاه رژیم سابق محاکمه می کردند ، رئیس دادگاه از مدرک تحصیلی ما پرسید . من جواب گفتم و آقا بابا در جواب همین سوال گفت که مدرک من زیر دیپلم است . رئیس دادگاه از ایشان قبول نکرد و گفت تو دروغ می گویی ,تحصیلات تو بالای لیسانس است !!
بدنی تنومند داشت . علاقمند به ورزش کوهنوردی بود و در برنامه های کوهنوردی در زمانهای استراحت به نقل حدیث و تشریح سیره ی ائمه اطهار ( ع) می پرداخت . در مسجد که برای بچه هاقرآن تدریس می کرد . برای اطمینان از یادگیریشان از آنهاسوال می کرد و آنها را پس از طی مراحلی که می توانستند روخوانی قرآن را تدریس کنند ، روانه ی دهات می کرد که کلاسهای روخوانی قرآن دایر کنند .
شاعری توانا در عرصه ی ادبیات ترکی و فارسی بود و در این زمینه آثار ارزشمندی به یادگار گذاشته است . به آلودگی ظاهری بدن بسیار حساس بود و اگر احساس می کرد که قسمتی از بدنش نجس شده است ، وضو را تجدید می کرد .”

“از هر لحاظ لایق ترین سرباز برای امام (ره) محسوب می شد . سالها قبل از انقلاب به محض آشنایی با نام مبارکش به مصداق فرمایش شهید آیت ا… صدرکه گفته بود: در امام خمینی ذوب شوید, آنگونه که او در اسلام ذوب شده است,شیفته ی افکار امام(ره)شد .
هر وقت سخنان امام پخش می شد ، بچه ها را دعوت به سکوت می کرد . با همه ی وسواسی که در مورد نماز اول وقت داشت ، در موقع پخش سخنان امام ، نماز را به تعویق می انداخت . او قبل از انقلاب نیز مقلد امام بود و همیشه حضرتش را مجتهد جامع الشرایط معرفی می کرد . بعد از انقلاب هم در کلیه ی مسائل سیاسی شهر و کشور نظر امام ( ره) را میزان می دانست .”

جوانی بود ورزشکار با اندامی پهلوانانه که جوانمردی و شجاعتش سیره ی ائمه معصومین ( ع) را به یاد می آورد . دارای سیمای نورانی با محاسنی زیبا ,درحالی که در آن زمان گذاشتن محاسن جزو معایب اجتماعی بود و چنین اشخاصی مورد تمسخرقرارمی گرفتند . او با غرور دینی و حماسی خود به مخالفین مظاهر دین جواب سازنده ای می داد و درجاهایی جوابهای ایشان برای مخالفین دین دندان شکن بود و به درگیری می انجامید ولی او همچنان بر حفظ مظاهر دینی پافشاری می کرد . هر کس که او را می شناخت او را به عنوان استاد و معلم اخلاق و تقوی می پذیرفت . وقتی که با او روبرو می شدی ، خدا را به یاد می آورد . ایمان و اعتماد او را فقط با مومنین صدر اسلام می توان مقایسه نمود .
به اهل بیت(ع) ارادت فوق العاده ای داشت . مداح و شاعر اهل بیت بود . هم غزلهای عرفانی می سرود و هم مدائحی در خصوص ائمه اطهار ( ع) داشت و اکثر جوانان ارومیه با نوحه های او در سوگ اهل بیت ، آشنایی دارند . از جمله ی آن نوحه ها است :
حسین ندندی کربلا یزیدیان الینددی
او آلتی گوشه پاک مزار شمر زمان الینددی
و نوحه ای به زبان فارسی به مطلع :
به شهید کرب و بلا بگو که قیام تو به اصالت است
ندای هل من تو حسین بنگر ببین چه اجابت است
که مشهور عام و خاص در ارومیه می باشد . از شم سیاسی قوی برخوردار بود و در مقابل گروه های منحرف و التقاطی حساس بود . ایشان در مبارزات انقلاب به عنوان یکی از استوانه های انقلاب بودند . دکه کاری او ,به عنوان دکه ی انقلاب شمرده می شد که محل تجمع بچه مسلمانهای انقلابی بود . مثل شمعی بود که نیروهای انقلابی به دور او حلقه می زدند . از جمله مجاد فی سبیل ا… شهید مصطفی جهانگیر زاده و شهید رحمان حسن زاده و عده ای دیگر بودند که همواره ساواک در کمین این حلقه ی انقلابی نشسته بود .
ساعی با درآمد کم همین دکه علاوه بر عائله ی خود هزینه ی خانواده ی پدرش را نیز تامین می کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی نهاد هایی جهت بهبود بخشیدن به وضع مسکن و سایر نیازهای ابتدایی تنگدستان تاسیس شد . واگذاری یک قطعه زمین را جهت احداث ساختمان ، پیشنهاد نمودند و با کمال تعجب دیدند که او نپذیرفت و قاطعانه پیشنهادشان را رد نمود و گفت من نیازی ندارم به مستحقین بدهید .
کالاهای اساسی منزل از قبیل فرش ، یخچال و غیره نیز از همین قرار بود . را به قیمت نازلی بر وی عرضه نمودند , باز نپذیرفت . گویا او تمام فضائلش را بعد از عقیده ی به توحید ، مدیون فقر می دانست که هرگز تا زنده بود ، اجازه نداد در زندگی درویشانه اش هیچ تغییری روی دهد .
بعد از پیروزی انقلاب نیز همچنان به فعالیتهای فرهنگی و سازنده ی خود با گستردگی بیشتری ادامه می داد و با تلاش امرار معاش می کرد تا اینکه با مشاهده ی آشوبهایی که ضد انقلاب مسلح در منطقه ایجاد می کرد ، او احساس کرد که موجودیت انقلاب از سوی گروهکهای مسلح تهدید می شود .
فعالیتهای فرهنگی دیگر روح او را ارضاء نمی کرد . لذا احساس تکلیف نمود و عاشقانه به سپاه پیوست تا مسلحانه در خدمت انقلاب قرار گیرد .
او برای سپاه ، یک پاسدار ایده آل بود . تمام شرایط سپاه را به طور کامل دارا بود . اعتقاد راسخ به ولایت فقیه ، دانش قرآنی بالا ، حافظ و قاری قرآن ، سابقه ی طولانی مبارزاتی بر علیه رژیم , اطلاعات چریکی و نظامی مطلوب ، با مواضعی قاطع در مقابل جریانهای انحرافی .او چهره آشنای پاسداران وفرماندهان سپاه آذربایجان غربی بود.
در قدم اول فعالیت ، به عنوان فرمانده گروهان سرو در مرز ایران و ترکیه انتخاب شد که در منطقه با خوانین وابسته ی رژیم سابق و گروهک های مسلح ضدانقلاب ، مبارزه ی پی گیری داشت . در کاردانی او به عنوان فرمانده منطقه کافی است بگوییم که با ۳۰ نفر نیرو منطقه ای را کنترل می کرد که اکنون یک تیپ آن کار را انجام می دهد . بعدازآن به عنوان فرمانده عملیات سپاه مهاباد .
بعد از آرامش نسبی در این منطقه عازم جبهه های جنگ در جنوب شد و در آنجا سردار شهید مهدی باکری مقدم او را گرامی داشت و تقریباً تا آخرین روزهای زندگیش در رکاب او بود . در عملیات فتح المبین و مسلم ابن عقیل شرکت داشت . آخرین مسئولیت او معاون فرمانده تیپ حضرت ابوالفضل (ع)، یکی از تیپ های لشکر ۳۱ عاشورا و مسئول هدایت عملیات در خط مقدم جبهه بود .
سرانجام زمان موعود فرا رسید و صبر و انتظار به سر آمد و گمشده اش یعنی شهادت را که سالها در وصالش بی تاب بود ، به دست آورد و در عملیات والفجر مقدماتی در ساعت چهار و سی و پنج دقیقه ی بعد از ظهر روز سه شنبه مطابق با ١٤٠٢ هجری قمری ١٣٦١/١٢/٢٤ شاهد شهادت را در آغوش گرفت و سالها درد و رنج دنیا را به تسکین آخرت تبدیل کرد تادر جوار رحمت الهی آرام گیرد.
شاعر نامدار ارومیه ، استاد متمادی با او آشنایی داشت ، قطعه ی تاریخی در شهادت ایشان به نظم کشیده است که می خوانیم :

گذشته سالها از قتل ساعی
هنوز هم مهر ساعی مانده در یاد
چو او معشوق خود را کرد رؤیت
بگو چید از یارش با دلی شاد
چو او شد کشته، ازدلهای مردم
به اوج آسمانها رفت فریاد
نبود اندر کف اش جز جان شیرین
که جان را هم به جانان پیش کش داد
رقم زد کلک تنها سال قتلش
ساعی نیز رفت از محنت آباد
ساعی نیز رفت از محنت آباد
که به حساب حروف ابجد معادل سال ۱۴۰۲ هجری قمری یعنی سال شهادت شهید ساعی می باشد . و شاعری دیگر که از دوراننوجوانی او را می شناخت در سوگش ابیات زیر را سروده که آن را حسن ختام این زندگینامه ی سراسر رنج و درد و در عین حال افتخار آمیز ، قرار می دهیم .
چون به جنت شد روان ساعی
مکان در قرب حق دارد ز فیض لامکان ساعی
از آن شد اسوه ی تقوی که اندر مکتب عرفان
میان بستری از خون به سر داد امتحان ساعی
حدیث عشق آن نبود که در گفت و شنود آید
که در میدان نمود آن را به خاک و خون بیان ساعی
به محراب دعا بودی چنان پروانه ای عاشق
به جنگ کافران شیری دلیر و پر توان ساعی
به عاشورا و با تیپ ابوالفضل است نام آور
میان خط شکن یاران ، شهیدی جاودان ساعی
به آذربایجان شد شهره از ایثار و پاکیها
به کردستان سپاهی مرد بی نام و نشان ساعی

مطالب مرتبط ...

پربیننده ها ...