شهید جواد قنبری قاضی جهان

زندگی نامه

جواد در سال ۱۳۳۴ در ارومیه در یک خانواده فقیر و زحمتکش به دنیا آمد و در همان محل بزرگ شد و مطالعات خود را در زمینه مسائل مکتبی و سیاسی آغاز کرد و همواره در جهت خود سازی و روشنفکری جامعه کوشید و کوشش مداومش در سالهای اختناق بر دوستان و همرزمانش آشکار است.در سال ۵۷ در بحبوحه انقلاب دست به ترور سرهنگ شکوری بهائی یعنی همان کسی که به مسجد اعظم ارومیه با تانک حمله کرده بود زد.این اقدام انعکاس وسیعی داشت. بعد از انقلاب از از بنیانگذاران شاخه یکی از سازمان‌های سیاسی در اومیه بود.اما بلافاصله که به ماهیت التقاط آن پی برد و فهمید که این سازمان مورد تأیید امام نیست از آن به همراه چند نفر دیگر کناره گیری کرد.در آن زمان سازمان مذکور بر علیه او اعلامیه ای صادر کرد و او را متهم به ارتجاعی بودن نمود پس از آن وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه شد و همه زندگی و نیروی خود را وقف پاسداری از انقلاب نمود.گاه ماهها به خانه اش نمی‌رفت بخاطر صلاحیت و لیاقتی که از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاسداران مذکور ( که یک منطقه بسیار حساس و خطرناک مرزی است تعیین شد برای چنان منطقه ای او فرد لایقی بود.در برخورد با ضد انقلاب و قاچاقچیان با شهامت و قاطع بود و به خاطر همین آماج کینه جانیان وطن فروش قرار گرفت و در پی یک نقشه خائنان به همراه دو نفر دیگر سرگرد سلطان بیگی فرمانده هنگ ژاندارمری ماکو و استوار احمد زاده به گروگان گرفته شد و سپس به شهادت رسید. شهادت برادرانمان یکی از نمونه‌های بارز مظلومیت و حماسه مقاومت فرزندان خلف اسلام است چرا که جواد قنبری بر اثر اصابت گلوله شهید شد بلکه شهادت او بر اثر ضربات و جراحات ناشی از شکنجه بود ما امروز نمی‌توانیم زجری را که او در لحظات قبل از شهادت کشیده و با ایمان پرتوان خود تحمل نموده است تصور کنیم. اما خدای شهیدان همیشه تاریخ ناظر بر صحنه قربانگاه بوده است و نیز یکی از روستائیان « شاهد» چنین تعریف می‌کند.او را سینه خیز می‌بردند و از پشت بر فرقش سنگ می‌کوفتند و فریاد می‌زدند:« برو جلو پاسدار » چشمانش را از حدقه در آوردند، کمرش را شکستند، پاهایش را بستند، دماغش را بریدند، تا بدین وسیله آتش کینه اهریمنی خود را فرو نشانند و بدین ترتیب دفتر عمر « پاسداری» بسته شد که یک لحظه از خدمت به اسلام و انقلاب غفلت نکرد و با شهادت خود درس ارزنده ای از مقاومت و شهادت به تمامی نیروهای انقلابی مسلمان داد.خدای مستضعفین مقامش را گرامی بدارد.

وصیت نامه

        بسم الله رحمن الرحیم

والعصر ان الانسان لفی خسر الاالذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
بار الها مارا از توصیه کنندگان به حق و توصیه کنندگان به صبر قرار بده.بار الها ما را مردنی عطا کن که در آن خواری و ذلت نباشد.بار الها ما را زندگی علی وار،مرگی علی گونه و برخاستنی علی مانند عنایت فرما.
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
ابراهیم زمان بت شکن تاریخ این درهم کوبنده ستمگران و به لرزه در آوردنده زورمندان و زرمندان تزویر پیشگان عصر به نیروی لایزال الهی در دست امت مسلمان تمام یأسها و خود باختگی‌ها را زدوده است.هر آن در انتظار روزیم که گلوله ای از لوله تفنگ دشمنم خارج شده و بر سینه سپر کرده ام قرار گیرد.از مرگ بی‌ثمر می‌ترسم لکن آرزویم این است که مرگم نیز بتواند سازندگی داشته باشد.اگر شربت شهادت نصیبم شد این انتظار از پدر ومادر پیرم است که قربانی خود در پیشگاه خدایش و نزد پیامبران و پیشوایان و همرزمانش خوار نکنند دوست ندارم که کسی بر من بگرید که من مال کسی نیستم من از آن خدایم هستم و البته اگر لیاقتش را داشته باشم.انتظارم از برادران و خواهرانم این است که برای انزوا کشیدن و (در این موقع بود که قلم او را شکستند) و او به خدایش پیوست.این وصیت نامه را در هنگامی نوشت که زیر شکنجه وابستگان امپریالیزم قرار داشت و کاغذ بخون آغشته ای که وصیت نامه اش را بر آن نوشته گواه صدق این مطلب است.

مطالب مرتبط ...

پربیننده ها ...