عشق به شهادت

عشق به شهادت همیشه به من می‌گفت: «برام دعا کن شهید بشوم.» من هم هر روز غروب که می‌شد دلم می‌گرفت و با خود فکر می‌کردم که امروز حتماً خبر شهادتش را می‌دهند… به او گفتم اگر آن‌جا شهید می‌شدی من چه کار می‌کردم؟ از کجا می‌فهمیدم؟ چرا به من نگفتی؟ خندید و گفت: «این‌که …

خاطرات یکی از همرزمان شهید فریدون کشتگر

من به لحاظ ضروری به اهواز رفته بودم و چون محل به خصوص برای اقامت نداشتم لذا سراغ شهید كشتگر را از پشتیبانی جنگ مستقر در اهواز گرفتم و بعد از ساعاتی پرس و جو بالاخره او را پیدا كردم و با هم به منطقه ی عملیاتی فتح المبین رفتیم . فردای آن روز به …

خاطرات سردار شهید مهدی امینی

قدم‌های کوچک اما … رژیم شاهنشاهی آخرین نفس‌های حیاتش را می‌کشید اما مردم در آن دوران،بسیار آماده بودند. در مراحل مختلف مبارزه، حضوری گسترده داشتند. اعلامیه‌ها توسط مهدی و دوستانش بر روی در و دیوار شهر جلوه‌ای دیگر می‌کرد. توزیع اعلامیه‌های امام خمینی(س) در آذربایجان شرقی و غربی بر عهده او بود و به همین …