شهید رجبعلی علمی نیک

زندگی نامه

فرمانده شهید «رجبعلی علمی نیک» در سال ۱۳۲۵ در پهن دشت سلدوز در روستای تابیه متولد شد. بعد از اتمام دوران راهنمایی، دوران هجرت این دانش آموز کوشا آغاز می شود. در سال ۱۳۴۱ عازم دریای بیکران الهی شهر خون و قیام گشت. بیش از یک دهه در مکتب فقاهت، ایمان و شهادت را آموخت و در سال ۱۳۵۱ از بحر دانشمندان فرهنگ و ادب فارسی در دانشگاه تهران خوشه ها چید، و از خرداد ۱۳۴۲ وارد مبارزه سیاسی و انقلابی حضرت امام خمینی (ره) گشت. با اتمام تحصیلاتش، ضمن شکنجه و آزار ساواک؛ فعالیت های عقیدتی و اجتماعی خود را در غرب کشور گسترده تر نمود. بعد از انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در این شهرستان با حداقل نیرو تشکیل داد و خود فرماندهی این نهاد مقدس را بر عهده گرفت. حماسه آفرینی دلاور بود که سرانجام در مصاف با گروهک ضدانقلاب در چهارم تیر سال ۵۹ در منطقه اشنویه سه راهی نلیوان به همراه چهار تن از همرزمانش دعوت الهی را لبیک گفت.

روایت زندگی فرمانده شهید «رجبعلی علمی نیک»

رجبعلى علمى‏نیک، فرزند محرمعلى و زهرا، در ۱۰ مرداد ۱۳۲۵ در خانواده‏اى کشاورز در روستاى کوچک و حاصلخیز تابیه – واقع در دشت سلدوز – از توابع شهر نقده در آذربایجان غربى به دنیا آمد. از آنجا که در روستاى تابیه مدرسه وجود نداشت، براى رفتن به مدرسه باید هر روز مسیرى را تا روستاى مجاور طى کند لذا پدرش او را یک سال دیرتر به مدرسه فرستاد. سه سال اول ابتدایى را در دبستانى در روستاى حسنلو گذراند و براى گذراندن سه سال دیگر در مدرسه‏اى در روستاى راهدانه ثبت‏نام کرد. روستاى راهدانه کیلومترها با ده تابیه فاصله داشت و رجبعلى این فاصله را پاى پیاده و با تحمل سختیهاى راه و سرماى زمستان و با وجود خطر حمله حیوانات درنده هر روز طى مى‏کرد. پس از اتمام دوره ابتدایى براى ادامه تحصیل در کلاس هفتم به بعد به مدرسه امیرکبیر نقده وارد شد. در این زمان چهارده ساله بود و مجبور شد اتاقى در نقده اجاره کند. در سال اول دبیرستان بود که به خاطر علاقه به دروس حوزوى، تحصیل را رها کرد و با راهنمایى حجت‏الاسلام رضوى – روحانى یکى از روستاهاى اطراف – در سال ۱۳۴۱ به قم عزیمت کرد. هفده ساله بود که در مدرسه حجتیه تحصیل را آغاز کرد. بتدا با آقاى دانشپایه – که پس از انقلاب ریاست دادگاه تجدیدنظر آذربایجان غربى را به عهده گرفت – و سپس به مدت سه سال با آقاى سیدکمال موسوى، هم‏حجره بود. دوران تحصیل او در قم با آغاز نهضت امام خمینى قدس سره در سال ۱۳۴۲ مقارن بود و این امر موجب آشنایى وى با افکارانقلابى امام شد. همچنانکه در حوزه رسم است او نیز در ایام غیردرسى براى فعالیتهاى تبلیغى به مناطق مختلف از جمله منطقه غرب کشور سفر مى‏کرد. به مدت چهار سال به منطقه خوشاب همدان رفت. دوران طلبگى نیز سختیهاى خاص خود را داشت. محمود علمى – برادر کوچک‏تر او – نقل مى‏کند: «روزى براى دیدن برادرم به قم رفتم و در آنجا متوجه شدم حدود چهل روز است که گوشت نخورده است.» در سال ۱۳۴۷ در سن بیست و دو سالگى با خانم نرگس رضوى – نوه حجت‏الاسلام رضوى – ازدواج کرد. همسر وى دراین باره مى‏گوید: «پدر بزرگم آنقدر به وى علاقه‏مند بود که به پدرم گفته بود اگر شما موافق نباشید خودم این نوه‏ام رابه عقد آقاى علمى در خواهم آورد.» این زوج جوان در سال ۱۳۴۹ صاحب فرزند دخترى شدند و نام او را طیبه گذاشتند. اگر چه در دروس حوزه تا خارج پیش رفته بود اما به خاطر تقدس و مسئولیت سنگینى که براى لباس روحانیت قایل بود به این لباس ملبس نشد. در کنار تحصیل در حوزه، دوره دبیرستان را نیز در سالهاى پس از ازدواج به پایان برد و در سال ۱۳۵۰ پس از شرکت در کنکور در رشته زبان و ادبیات فارسى در دانشگاه تهران پذیرفته شد. در تهران با عضویت در انجمن اسلامى دانشگاه با تاسیس کتابخانه اسلامى در پخش کتابهاى اسلامى و نشریه و اعلامیه در باب مفاسد رژیم پهلوى در فعالیتهاى سیاسى شرکت داشت. این امر حساسیت مأموران رژیم را برانگیخت به ویژه آنکه حجت‏الاسلام شیخ مرتضى رضوى – برادر همسرش – به علت فعالیتهاى سیاسى چند سالى زندانى بود.
رجبعلى را به خاطر فعالیت سیاسى بازداشت کردند و چندین ماه در زندان بود و مورد ضرب و شتم قرارگرفت. این وضعیت به همراه مشکل مالى موجب شد که همسر و فرزندش را نزد پدر خود در زادگاهش بفرستد. دومین فرزندش طاهره در همین سالها به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۳ موفق شد دروس دانشگاهى را با معدل الف به پایان ببرد.

روایت زندگی فرمانده شهید «رجبعلی علمی نیک»

پس از فراغت از تحصیل به ناچار براى انجام خدمت سربازى با درجه افسرى به هنگ مهاباد اعزام شد و در این مدت با همسر و دو دخترش در مهاباد زندگى مى‏کردند. سومین دختر وى دراین سالها به دنیا آمد. در دوران خدمت سربازى از فعالیتهاى تبلیغى دست نکشید و با تعدادى از روحانیون تبعیدى از اصفهان و نجف‏آباد همکارى نزدیکى داشت. کوشش براى برپایى مستمر نماز جماعت در تنها مسجد شهر، تدارک برنامه‏هاى سرود و درس قرآن براى کودکان و نوجوانان، تاسیس کتابخانه مسجد و تهیه کتابهاى مناسب از قم از جمله فعالیتهاى وى بود. در محل کار در ارتش نام پنج‏تن آل‏عبا را بالاى سرش نصب کرده بود و این عمل از یک افسر ارتش در شهرى کردنشین عجیب و تحسین برانگیز مى‏نمود. خاطره‏اى از دوران سربازى را چنین نقل مى‏کرد:
در روز ۲۱ آذر ماه هر سال مراسم مفصلى در صبحگاه ستاد هنگ برگزار مى‏شد. در آن سال هم قرار برگزارى این مراسم بود و تمام تلاشهاى من براى عدم حضور درآن به جایى نرسید. در حین مراسم، حاضران ملزم بودند با شنیدن نام پهلوى اداى احترام کنند و فقط من از این کار خوددارى کردم. بعد از پایان مراسم فرمانده هنگ از من درباره واحد محل خدمت و علت خوددارى از اداى احترام بازخواست کرد و اخطار کرد که از این پس در اینگونه مراسم حاضر نشوم و اگر حاضر شدم یا اداى احترام کنم و یا با لباس شخصى حضور یابم.
فعالیتهاى وى در این مدت نیز زیرنظر مأموران رژیم بود و در مواردى به ساواک احضار و تهدید شد و منزلش مورد بازرسى قرارگرفت. پس از اتمام دوره سربازى در سال ۱۳۵۵ به استخدام آموزش و پرورش نقده درآمد و از آن پس وضع اقتصادى وى پس از سالها سختى در دوران طلبگى و دانشجویى بهبود نسبى یافت. در طول سالهاى ۱۳۵۷-۱۳۵۵ بارها از سوى ساواک احضار و دستگیر شد و تحت شکنجه‏هاى متعدد قرار گرفت. همسر وى درباره اقامت در نقده مى‏گوید:
در مورد بازگشت به قم و یا ماندن در نقده دچار تردید شده بود. سه بار به استخاره به قرآن متوسل شد و هر بار آیه‏اى در مورد جهاد و مجاهدت آمد. بدین ترتیب، اقامت در نقده را برگزید.
چند سال تدریس وى در مداس نقده با سالهاى آخر رژیم پهلوى و اوجگیرى مبارزات مردم علیه آن مصادف بود و او سعى مى‏کرد با برقرار کردن ارتباط صمیمى با شاگردان خود و بیان مطالب لازم در خلال درسها و نیز پخش اعلامیه‏هاى حضرت امام قدس سره بین مردم، بر آگاهى شاگردان خود و مردم بیافزاید. وى با ارتباط مستمر با شهر قم و کسب اطلاعات لازم از مراکز مبارزه و انتقال آنها به مردم در شکل‏گیرى مبارزات مردم نقده نقش مهمى ایفا مى‏کرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، منطقه غرب کشور و از جمله شهر نقده کانون فعالیتهاى ضدانقلاب یعنى نیروهاى چپ، حزب دمکرات و مارکسیسست و عناصر وابسته به رژیم گذشته و خانهاى منطقه شد. هنوز یک روز از پیروزى انقلاب نگذشته بود که در جلو حیاط ژاندارمرى این شهرستان مردم را به رگبار گلوله بستند و عده‏اى را به خاک و خون کشیدند و ژاندارمرى به دست نیروهاى محلى افتاد و اسلحه آن بین مردم تقسیم شد. ضدانقلاب این شهر را کانون مبارزه در شمال غرب تلقى مى‏کرد و تمام حرکات را از این منطقه شروع و هر روز میتینگهاى مسلحانه برگزار مى‏کرد. على علمى جزء معدود نیروهاى خط امام خمینى قدس سره در این منطقه بود و در مبارزه با ضدانقلاب در تظاهرات همیشه خودش بلندگو به دست مى‏گرفت و مردم را به مبارزه دعوت مى‏کرد و این شعار ترکى تکیه کلامش بود:
بیزخ بیزخ خمینینین سربازى اونون مقدس یولونون جانبازى‏

روایت زندگی فرمانده شهید «رجبعلی علمی نیک»

هنوز دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که در ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ نیروهاى ضدانقلاب حدود ساعت ده صبح روز جمعه در حرکتى از پیش طراحى شده به شهر نقده حمله‏ور شدند. مردم به همراهى “جوانمردان” (که گروهى متشکل از اهالى داوطلب منطقه بودند و مستقیما زیر نظر ژاندارمرى انجام وظیفه مى‏کردند) پس از یک هفته مقاومت، مهاجمان را مجبور به عقب‏نشینى کردند. پس از آن ثباتى نسبى بر منطقه حاکم شد. در این فرصت رجبعلى به کمک دیگر همرانش سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را در نقده پایه‏ریزى کرد و در اولین اقدام عده‏اى را براى فراگیرى فنون نظامى به پادگان جلدیان فرستاد. خود او پس از مدتى به فرماندهى سپاه نقده منصوب شد. پس از واقعه روز جمعه شهر نقده، سپاه اقدام به پاکسازى اطراف نقده از عناصر ضدانقلاب کرد، چون پس از آن حادثه عناصر ضدانقلاب به روستاییان و رهگذران حمله کرده و یا در جاده‏ها مین‏گذارى مى‏کردند و سعى داشتند منطقه را ناامن کنند. گرچه امنیت داخلى شهر در دست نیروهاى سپاه بود اما فعالیتهاى فرهنگى نیروهاى ضدانقلاب در شهر و شایعه‏سازیها و تفرقه‏افکنیهاى آنان همچنان ادامه داشت. از این رو لازم بود در جهت خنثى‏سازى این اقدامات و آگاه‏سازى توده مردم قدمهایى برداشته شود. در این راستا رجبعلى علمى علاوه بر تدریس در دبیرستان در تشکیل نهادهاى مهمى چون حزب جمهورى اسلامى، جهاد سازندگى، بنیاد مسکن انقلاب اسلامى، کمیته امداد امام خمینى، بنیاد شهید انقلاب اسلامى و حتى نمایندگى خبرگزارى جمهورى اسلامى تاثیر بسزایى داشت. شبها با حمل مواد غذایى به منازل ضعفا و شهداى منطقه به آنان رسیدگى مى‏کرد. با مطالعه کتابهاى گروههاى چپ و مارکسیست در جهت فهم مطالب آنها و آگاه‏سازى مردم در سخنرانیها تلاش مى‏کرد. وى در برابر اصرار اطرافیان مبنى بر کاندیداتورى براى انتخابات مجلس شوراى اسلامى مقاومت کرد با این استدلال که اهالى منطقه متشکل از شیعه و سنى هستند و از این رو براى حفظ وحدت باید از این کار خوددارى کرد. در اوایل سال ۱۳۵۹ به سپاه مأموریت داده شد که با همراهى لشکر ۶۴ ارومیه و “جوانمردان” به پاکسازى بخش اشنویه اقدام کند. خانم نرگس رضوى در این باره مى‏گوید:
همسرم مرا از این مأموریت دو تا سه ماهه مطلع کرد و گفت چون مسئولیت فرماندهى افراد را به عهده دارد، نمى‏تواند در فواصل کوتاه به ما سرکشى کند. قبل از عزیمت، غسل شهادت کرد وعازم مأموریت شد.
پس از پنج روز براى سرکشى به خانواده به نقده بازگشت. همسر وى میگوید: «این بار هنگام وداع بر خلاف معمول، درخواست قرآن کرد تا از زیر آن بگذرد.» پاکسازى تا نزدیکى شهر اشنویه انجام شده بود. در تاریخ ۴ تیر ۱۳۵۹ وى به همراه چند نفر دیگر با خودروى لندرور براى سخنرانى به یکى از روستاهاى پاکسازى شده رفتند. بعد از ظهر همان روز به هنگام مراجعت در منطقه نلیوان خودروى آنان در اثر برخورد با مین ضدتانک که در جاده کار گذاشته شده بود منفجر شد. رجبعلى که براى آمادگى بیشتر چندین نارنجک به کمر بسته بود در اثر انفجار نارنجکها به شهادت رسید. در این حادثه چهار تن دیگر از افراد شوراى فرماندهى سپاه نقده به نامهاى بخشعلى رجبعلى، شعبان مسافرى، امیرعلى مرحومى و اکبر صابرى به شهادت رسیدند. پیکر شهید رجبعلى علمى نیک را در گلزار شهداى شهر نقده به خاک سپردند.

چهارمین فرزند شهید، هفت روز پس از شهادت پدر به دنیا آمد ونام فاطمه گرفت.
 وصیت نامه

در قسمتى از وصیت‏نامه شهید علمى نیک چنین آمده است:
جهت استقرار کامل جمهورى اسلامى و استحکام هر چه بیشتر احکام… و جهت شهادت در راه اسلام و قرآن به اشنویه اعزام و درصورت شهادت که نایت آرزوى اینجانب میباشد پدر و همسر و فرزندان و مادر و برادرانم و خواهران خویش را به صبر دعوت می‏کنم.

مطالب مرتبط ...

پربیننده ها ...