روایتی از شجاعت شهید

خاطرم هست شهید «دانشیان»، قصد عزیمت به مکه معظم را داشتند که من و شهید حسنی جهت بدرقه ایشان به تهران رفتیم. بعد از بدرقه ایشان، در راه بازگشت وقتی که به مراغه رسیدیم، ایشان به من گفت: به مناطق عملیاتی برویم. ما نیز به جای بازگشت به ارومیه به مناطق عملیاتی در پیرانشهر رفتیم. زمانی که به پیرانشهر رسیدیم در منطقه ای به نام کلاشین عملیات محدودی وجود داشت که ما نیز به آنجا رفتیم و مشاهده کردیم که جنگ تن به تن صورت گرفته است. من به شهید حسنی گفتم که شما تشریف داشته باشید تا ما به همراه عکاس و فیلمبردار از عملیات فیلمبرداری نماییم اما ایشان قبول ننمودند و پا به پای ما وارد صحنه شدند. بعد از جنگ تن به تن توسط هواپیمای دشمن، بمب خوشه ای انداخته شد و من در آن لحظه گمان کردم که همه چیز از بین رفته ولی بعد از مدتی که گرد و خاکها خوابید، دیدم شهید «حسنی» به همراه فیلمبردار با شجاعت تمام بر روی پاترول نشسته است.

مطالب مرتبط ...

پربیننده ها ...